الهه ی الهام
انجمن ادبی
... ماه ناز

نازنین ماه در افشان ادب
ای تمنای کلام
شاه بیت ناسروده
ای نگاهت شعرساز و قصه پرداز
گرم و گیرا
          چون شراب ناب شیراز
مخمل سبز صدایت
                       خوش ترین آوازها
ای سکوت ناشنیده در خروش سازها
وامدارت، بتگران، صورتگران
آبروی هرچه خاتون در تمام عصرها
ای رسول بی کتاب
روح نا آرام لیلی،
                    شور شیرین
یاد مانای فروغ و
یادگار کلک سیمین
ماه نازم!
          در شبان تیره ام باش و بتاب!
 
حسن سلمانی /بهمن نود و پنج
سه شنبه 26 بهمن 1395برچسب:ماه ناز,حسن سلمانی,شعر,الهه ی الهام, :: 8:49 :: نويسنده : حسن سلمانی

... روح بهار 

 

نرگس های پشت پنجره

چشم های خیره به زنگباد

انتظار تو را می کشند 

تا از راه رفته، برگردی

تا با تو بهار را به تماشا بنشینند 

بهار

           بی تو روح ندارد 

      فقط

                 رنگ دارد و بو. ...!

                                               حسن سلمانی- بهمن 95

دو شنبه 25 بهمن 1395برچسب:حسن سلمانی,شعر,روح بهار,الهه ی الهام, :: 11:47 :: نويسنده : حسن سلمانی

...لیلا

 

پری رویاها

ابر و باد و مه و خورشید و خدا

نام نهادند تو را

عشق مانا

« لیلا»

یک شنبه 16 اسفند 1394برچسب:لیلا,حسن سلمانی,شعر,الهه ی الهام, :: 11:31 :: نويسنده : حسن سلمانی

« اینسان...»

تف به توپ و تفنگ و به میدان جنگ

تف به شمشیر و زنجیر و بند و کمند

تف به دام و به اعدام و دار و به قداره بند

تف به تفریق انسان ز انسان به نیرنگ و رنگ

تف به جمع زر و زور و تزویر و ننگ

تف به صنعت، به دانش، به ادیان مرده ، به آیین نو

تف به سرکردگی، بندگی،

تف به چکمه، به شلوار خاکی، لباس پلنگی

تف به روبند مردان نامرد جنگی

تف به آدم کشی ها، به آدم فروشان

تف به اینسان که انسان!

***

بوسه بر روی بلبل، به پروانه و گل

بوسه بر آبشاران و بر کوهساران

بوسه بر سنگ و سبزه

بوسه بر ساحل پاک

بوسه بر خاک

بوسه بر مهر و بر ماه

بوسه بر پوزه ی بز، گوش روباه

بوسه بر گاو و بر پنجه ی خرس و بر نعره ی شیر

بوسه بر جغد و بر مار و قاطر پیر

بوسه بر هرچه منهای انسان

که اینسان!

حسن سلمانی

شهریور نودوسه/چهاردانگه

 

یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : حسن سلمانی

« سارا بانو...»

سارای!

ای شهبانوی اریکه ی تخیل

ای شهباز بلندپرواز قله های نجابت

ای غزال زرین یال دشت نجابت

ای در سراسر زمین و زمان ساری

خاتون قصه های هزار و یک برگم

ماه تمام من،

سارای!

در یک شب بلند

بر بام من برآی

بر شعر من بتاب و

پلنگ گنگ خیالم را

از خویش و تن بربای

آی، سارای...!

تقدیم به خالق رمان باارزش« حلالم کن سارا بانو» استاد اقبال مظفری

شعر: حسن سلمانی

خرداد نود و سه

چهار شنبه 13 خرداد 1393برچسب:سارا بانو,اقال مظفری,حسن سلمانی,شهبانو,الهه ی الهام, :: 23:56 :: نويسنده : حسن سلمانی

« با تو...»

قصر آئینه بند ایمانم

در قمار زوال می لرزد

مثل رقص پرده های دود

در برابر باد.

برق چشمان و رعد مردمکت

شهر آباد عقل و هوشم را

می کند درس عبرت عاد.

می شود با تو جاودانی شد

مثل اسطوره های پاک نهاد

مثل افسانه های مانده به یاد

مثل کعبه تا ابد، آباد.

سوی آغوش تو می زنم پارو

زورقی شکسته ام ،

دریاب

من و خیزابه های صخره شکن،

من و یک غم که می کند شادم

من و قهر عالم و آدم

من و مهر تو

هرچه بادا، باد!

 

شعر: حسن سلمانی

خرداد نود وسه

یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:شعر,حسن سلمانی,با تو,قصر ائینه,رقص دود,خیزابه, :: 1:11 :: نويسنده : حسن سلمانی

« دختران خوب»*

دخترانِ نازنینِ شنبه های خوب

کامتان عسل

بختتان ستاره های پُرفروغ کهکشان

قرص ماه نقره فامِ شعرتان

گوشوار آسمان

آفتاب زرنگار خنده هایتان،

پُر عیار و بی غروب

ماهیان سرخ چشمه سار عاطفه،

جویباران واژه های بی بدل

یادتان به خیر!

کامتان عسل

دختران نازنین

دختران شنبه های خوب! 

*تقدیم به اعضای انجمن ادبی الهه ی الهام:

اخلاقی.میرزاجانی.امری.جمشیدی.اروجلو.عروجلو.عابدین پور و ...

حسن سلمانی/اسفند نود و دو

پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:الهه ی الهام,شعر,حسن سلمانی,دختران خوب, :: 12:24 :: نويسنده : حسن سلمانی

« شطّ رنج»

شما قرص ماهی، من از جنس آه

پلنگم که در کوه گم کرده راه

شما باغ پُر گل، غزل، سیب، شور

منم خاک بی سبزه، سنگ صبور

« چنین است رسم سرای سپنج»*

شما شاه شطرنج و من شطّ رنج

*تضمینی از حکیم فردوسی

حسن سلمانی-بهمن نود و دو

پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:شط رنج,حسن سلمانی,شعر,الهه ی الهام, :: 8:14 :: نويسنده : حسن سلمانی

«شب بارانی...»

در پس یک سکوت طولانی

زیر شلاق شام بارانی

نونهالان سبز رویاها

در حریم حریق زندانی

بر سریر خرابه اش لم داد

بوم بی شرم بام ویرانی

داس مه را شکست و گل ها هم

شد لگدمال خوی حیوانی

کورسوی ستاره ها گم شد

پشت دیوارهای سیمانی

می شکافد به سرب بی قیمت

قفل گنجینه های انسانی

بام آباد و شام آزادی

مات کیش وزیر شیطانی!

حسن سلمانی.دی نود

چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:شطرنج,کیش,مات,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 10:22 :: نويسنده : حسن سلمانی

من باشم و... او بلبل گلزار شود؟!

او باشد و... بخت من نگونسار شود!؟

باشی تو و... کار گل چنین زار شود!؟

حسن سلمانی

جمعه 5 آبان 1394برچسب:سه گانی,حسن سلمانی,من او تو,الهه ی الهام, :: 16:12 :: نويسنده : حسن سلمانی

 « سنگدل»

سری به سنگ دلت می زند دلم گاهی

و دلشکسته تر از پیش می کشد آهی

خیال ساحل نیل و عزیزی مصرت

به پای میل خودم می برد به هر چاهی

به میهمانی گل ها نمی رسی که چنین

تنیده ای به خودت پیله ای ز خودخواهی

چه می شود که به طالع، ببینمت یک شب

خزیده عقرب گیسو به چهره ی ماهی!؟

حسن سلمانی

اردیبهشت نود و دو-قزوین

سه شنبه 4 مهر 1392برچسب:سنگدل,حسن سلمانی,شعر,الهه ی الهام, :: 15:45 :: نويسنده : حسن سلمانی

« الهه ی الهام»

در سایه سار تو

از تار و پود واژه و احساس،

              شعری تنیده ام

بی فلسفه

بی منطق و بی دانش و کتاب

با تو فقط

به هر چه که شاید

                      رسیده ام

حرف دل ستاره،

               لبخند و اشک ماه

فهم عمیق عاطفه در نبض هر گیاه

با شبنم محبت تو چکه می کند

بر خاک خشک دفتر حسرت کشیده ام

با من سخن بگو

           با من بمان، بخوان

زیباترین غزل عاشقانه را

تنها،

من از زبان نگاهت

                     شنیده ام

مانند تو

« الهه ی الهام»، هیچ گاه

نه از کسی شنیده

              نه با چشم دیده ام

این شاخه ی تر و خوش بو و رنگ را

با یک اشاره ی تو

من از بوستان شعر

آن هم برای بوسه به دست تو

                             چیده ام!

 

حسن سلمانی

3/11/91

شنبه 7 بهمن 1391برچسب: , :: 10:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

« ترانه ی پا به ماه»

 

مخواه اشتباهی  دوباره

اگرچند کوچک

مرا پیش تو روسیاهم کند

که یک چرتِ کوتاهِ عصرانه

شاید

هم آغوش بی تو

و شبگردِ تنهایِ پس کوچه هایِ سیاهم کند!

تو بگذر!

تو نگذار

که در زیر خروارها خاطره،

خاک و مرمر

بپوسم!

تو بگذار با یک طلسم قدیمی بیایم

و مهتاب پیشانی ات را

میان هلال دو ابرو

ببوسم!

تو بگذار این پا به ماه

این ترانه

به دنیای موسیقی ات پا گذارد،

بکوبد، برقصد، بخواند

و این شاخکِ پیچکِ کوچکِ بی پناهم

که نه ریشه در خاک

 دارد

نه تاجی در افلاک

به پایت بیفتد

به ساقت بپیچد

بروید

ببالد

تو بگذر!

تو بگذار!

 

حسن سلمانی

دیماه نود و یک

 

 

 

 

شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : حسن سلمانی

 

« دوست»

« چه کسی دوستت خواهد داشت؟»
- آینه رو به پیرمرد این را گفت –
« با کمانی که می کشی بر پُشت،
با جوانی رفته بر بادت،
چه کسی می کند دگر یادت؟
افعی چوبی ات نباشد اگر
دستگیری برای دست تو نیست،
مَردِ رویا مُرده ی تنها
با چه امید زنده ای تو دگر؟
یک اتاق و میز و ظرف غذا
تخت و آمپول و شیشه های دوا
آخرین ایستگاه زندگی ات،
تیم یا بیم، یا هر آن کجارستان
جای خوبی نیامدی پیری،
هیچ کس تو را نمی خواهد،
کُنج این خرابه می میری.»
***
پشت کرد به آینه
با خود گفت:
« بانویی که دیدمش امروز؛
زیر و رویی سفید بر تن داشت،
او که از قرص خود به من بخشید؛
آن کسی که نگاه روشن داشت،
او که گل های شمعدانی را
در حیاط سینه ی من کاشت
او که من را فقط برای خودم
در ته خطّ زندگانی خواست؛
شک ندارم که دوستم دارد.
گرچه هرگز نگفته خود این را
جز زبان نگاه، می دانم
بی گمان دوستم خواهد داشت!»
 
حسن سلمانی
 
 
چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:دوست,بانو,سفید,روشن, :: 12:37 :: نويسنده : حسن سلمانی

 « بی قرار»

 

گویا قرار نیست بی قرار نباشم

یک دم به راه تو چشم انتظار نباشم

می ترسم از طلوع نگاهت به دیگران

من را نبینی و در آن مدار نباشم

 

حسن سلمانی

چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:بیقرار,انتظار,طلوع, :: 9:18 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

 « هدیه تولد...»

تمام دخترکان زنده به گور

زنده بودند اگر

تو بودی و عصر جاهلیت بود.

مرد صحرا بت کلامش را

هر چه زیبنده و فریبنده

به حریر کعبه می آویخت

اگر تو بودی و آفتابت هر روز

زندگی آفرین و گرمابخش

به زمین مرده می تابید.

**

اگر تو بودی و من بودم و تولدت هر روز

صبح هر روز ،

یک غزل

یک ترانه،

یک تصنیف

یک سبد شعر ناب شورانگیز

یک پیاله از آرزو لبریز

یک بغل واژگان سحرآمیز

نیلی از ناشنیده های ناگفته

پیش پاهای تو که چون اهرام

باشکوهی و بکر و رمزآلود

صادقانه نثار می کردم.

**

اگر...

اگر تو باشی و من باشم و تولدت هر روز،

من خدای زمین و زمان شعر خواهم شد.

تولدت بهانه ی شعراست و

ولادت شاعر!

حسن سلمانی

پنج شنبه 9 آذر 1392برچسب:هدیه,تولد,حسن سلمانی,پیاله,الهه ی الهام, :: 1:1 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

 

ما به هم بدهکاریم

من به تو، تو به من

چوب خطمان پر است و شلوغ

**

تپش نامنظم دل

نکند یادت نیست؟

سرخی گونه های شرم آلود

شرم از لذت خفیف گناه

التماس تداوم دو نگاه

خون بهای اولین دیدار

لحظه ی شیرین سلام و تلخ وداع

قهر و آشتی و گریه و خنده

تب شب های تا سحر بیدار

انتظار قرار آینده

**

لحظه لحظه ی عمر و جوانی و پیری را

من و تو به هم بدهکاریم

می شود آیا خرید یا که فروخت؟

بی حساب اگر بشویم، آیا

سر و کارمان به هم نمی افتد؟

خشت، خشت بنای این معبد

سهم تو از من، سهم من از توست

چاره ای نیست اگر تو می خواهی

خشت های مرا بکن، بده، بروم

هرچه هم ماند از این بیغوله

مال تو

ناز شستت

گوارای وجودت

نوشت!

حسن سلمانی

4/10/84

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:چوبخط,بیغوله,خشت,حسن سلمانی, :: 11:16 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

 

من پشیمانم از این که به تو گل
دادم و بو کردی وخندیدی و گفتی:

«به به چه گل سرخ قشنگی؟!»

وای برمن!

وای بر تو!

وای بر آنچه میان من و توست!

حواست کجاهاست؟ های!

کمی هم به من فکر کن

نباید بگویی:

«چه صخره های بلندی!

عجب هوای لطیفی!

چه آسمان کبودی!

چه آفتاب و چه مهتابی!

چه آبشار و چه رودی!»

چرا کمانک هفت رنگینک آسمان باید

میان تو و من فاصله بیندازد؟

چه دلیلی دارد

مهربانی خدا را به رخ من بکشی؟

من حسودم، آری

تو هم حسادت کن

که این ضمانت عشق است...

حسن سلمانی

23/7/87

 

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:گل سرخ,حسادت,ضمانت,حسن سلمانی, :: 11:13 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

 

چه طور شد که به هم مبتلا شده ایم؟

بماند.

بدون آن که بدانیم

«کی؟ کجا؟وچگونه؟»

دچار هم شده ایم

چنانکه ماهی سرخ و تُنگِ تَنگِ
بلورش

چنانکه گل به چهچه بلبل

چنانکه من به قهقهه هایت

چنانکه هرچه به عادت...

جدایمان نکند کاش!

هوای آزادی و دریای نیلگون

ای کاش!

حسن سلمانی

14/12/86

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:دچار,مبتلا,ماهی,حسن سلمانی, :: 11:11 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

 

-«سرد شد، از دهان افتاد،نوش کنید»

-«علاقه ای به چای ندارم، شما
بفرمایید»

-«به خاطرتان شعری سروده ام که...»

سکوت می کنی که بخوانم

-«من از تو می خواهم

که گوشواره ی شعر تکیده ام باشی»

تو باز سکوت می کنی و نگاهم

-«من از تو می خواهم

رفیق راه افق های ندیده ام باشی»

تو همچنان سکوت می کنی و نگاهم

و من پی یک مشت واژگان جادوگر:

-«بیا الهه ی الهام شعرهایم باش»

بلند می شوی و استکان چای می ریزد

سکوت را می شکنی:

-«چه حرف های عجیب و غریبی

چه مرد سرد بی هیجانی!»

به باد چادر تو

شمع روی میز می میرد!

حسن سلمانی

5/2/78

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:چای,چادر,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 11:8 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

شعرم آبستن است

نطفه ای دارد از زخم از خشم و نفرت

میوه ی کال خونبار طغیان

نطفه ی سرکش و بی مهابا و گستاخ عصیان

وای اگر واگشاید

چشم بدبین خود را به دنیای خوشرنگتان!

این جنینی که این سان

از درونم لگدکوب خود من را

*

پس به ناچار

-مصلحت هم در این است-

ناخلف طفلکم را

نارسیده به دنیا

در رَحِم می کشم

کودکم را

*

کودک تلخ و وحشی و ممنوع و آزاده ی من

پاره ی تن

من تو را می سپارم به گور امانت

-گوشه ی دل-

جای دیگر

گاه دیگر

شاعری شاید از من به تو مهربان تر

آشنا تر

کیک میلاد صد سالگی تو را

شمع آجین نماید...

تا به جایش

تا به گاهش...!
 

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:آبستن,جنین,طفلک,حسن سلمانی, :: 11:7 :: نويسنده : حسن سلمانی
 من کوهم و کاه توام

آواره ی راه توام

بازیچه ی جاه توام

با من به از این باش

 

با من که تباه توام

تاوان گناه توام

گمراه نگاه توام

با من به از این باش

 

من مشق سیاه توام

من بخت پگاه توام

همناله، هم آه توام

با من به از این باش

 

من مُهره ی شاه توام

من مِهرم و ماه توام

افتاده به چاه توام

با من به از این باش

حسن سلمانی

6/10/86

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:من,تو,ماه,حسن سلمانی, :: 11:5 :: نويسنده : حسن سلمانی
 

 

اگر نشد، بشوم شاعری که لایق توست

مرا ببخش

به خاطر قحط واژه بوده و بس!

شک ندارم

کلام نابی هست

مثل چشم تو سرکش و مغرور

وحشی و بکر و دست ناخورده

مثل بخت من همیشه به خواب

که هنوز هیچ شاعری آن را

نتوانسته مهار خویش کند

سنگ، سنگِ کوهساران را

پی آن کانی نادر و ناب

تیشه تیشه، ذرّه ذرّه خواهم کرد

قایقم را به آب خواهم زد

چنگ در چنگ خیزابه های بی پایاب

غرق خواهم شد

غوص خواهم کرد

در پی آن بهادُر نایاب

دستِ پر باز خواهم گشت

با ره آوردِ در خورِ تو

جعبه ماهوتی از جواهر شعر

شاهدم این ستاره، این مهتاب

پیش از آن که رهسپار شوم

دعوتم کن به یک شب شعر

شب روشن، شب شعور و شراب

با زبان سکوت و لهجه ی آب...

حسن سلمانی

8/6/88

 

 

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:حسن سلمانی,مغرور,واژه,بهادر, :: 11:2 :: نويسنده : حسن سلمانی

 

با تو ای سیبِ سرخِ ملس

تنگنای پریشهر آسمانی را

ترک خواهم گفت

و به پادافره این عصیان

تا فراخنای برهوتِ دیوانگی و اختیار

هبوط خواهم کرد

ای خجسته رویداد

ای معصیتِ فراتر از عصمت

آبگینه ی غرورم را

آماج سنگسار روسپیان خواهم کرد

و تن تکیده ام را

از صلیب دشنام و لعنت و نفرین خواهم آویخت

ای «بهانه»، ای تحفه ی ممنوع خدا

تو به آن می ارزی

بیشتر حتی هم...

حسن سلمانی

88/11/22

 

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:هبوط,روسپی,حسن سلمانی,پریشهر, :: 11:0 :: نويسنده : حسن سلمانی

پی  بهانه های بکر

مرور می کنم

تمام روزهای رفته را

و کوچه های پرسه ی شبانه را

همیشه ی خدا، راهی بوده

هنوز هم باید راهی باشد

زمانه، امّا، هیس!

زمانه ی خوبی نیست

خوب است

 مراقب گوش های موش های جرز میعادگاهمان باشیم.

-« می شنوند،

خیال می کنند خبرهاییست،

از کجا می دانند که ما فقط حرف می زنیم، شعر می خوانیم؟!

مهم نیست،

بگذریم...»

به راستی آیا خودش هم فکر می کند

که ما فقط حرف می زنیم؟!

ولی نه

خوب می داند انگار

 برای باز دیدنش

به من بهانه می دهد

شوق سرودن ترانه می دهد

چه دلخوشم که لیلی ام

به پوچی پچ پچه ها

هیچ بها نمی دهد.

حسن سلمانی

87/4/30

چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:بهانه,شعر,لیلی,حسن سلمانی, :: 16:6 :: نويسنده : حسن سلمانی

سنگفرشی که بر آن می رقصی

از کجا می دانی

سنگ گور دختری نیست که پیش از من و تو

همچو تو شهره ی شهری بوده ست؟

نیم عریان ،قدح باده به دست

مست از هلهله ی مردم مست

لبش افسوس کنان

که:« گل سر سبد شهر منم

دُر یکدانه ی این بحر منم

نگه مرد و زن و پیر و جوان سوی من است

آفتاب آینه ی روی من است

یک جهان دل همه در بند دو ابروی من است.»

ولی ،امّا، حالا

زیر بی تابی پاهای تو خاموش در اعماق زمین

متلاشی شده اعضای بلورین تنش

تو هم ای پاره ی آتش

که چنین شعله وری

سرد و پژمرده و خاموش شوی

سال ها از پی هم می آیند

باز هم دخترکی مست و ملنگ

پای کوبان و قشنگ

روی سنگی که نوشته اند نام تو بر آن

می رقصد

غافل از رقص زمین، ساز زمان

و کسی خواهد گفت:

« های ای دختر زیبا و زرنگ

سنگفرشی که بر آن می رقصی

از کجا می دانی...؟»

حسن سلمانی

21/8/74

چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:رقاصه,سنگفرش,ملنگ,حسن سلمانی, :: 16:6 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان